گاهی شما خود را در موقعیتی می بینید كه درست كاری را می كنید كه فكر می كردید می خواستید وارونه اش را انجام دهید. برای نمونه، دارید با كسی كه او را تازه در یك میهمانی دیده اید صحبت می كنید، و دایم در فكر آن هستید كه اگر شما را به خوردن چای دعوت كرد مودبانه آن را رد كنید. ناگهان بدون آن كه متوجه باشید، خودتان پیش گام شده و پیشنهاد می كنید كه “می خوای با هم ناهار بخوریم؟”
پژوهش ها چنین القا می كند كه بیشتر محتمل است این گونه “تاثیرهای وارونه” متناقض هنگامی رخ دهد كه ظرفیت مهار شناختی ما كاهش یافته باشد – مانند زمان هایی كه ما دچار فشارهای عصبی، حواس پرت، و یا شدیدا با كارهای دیگر مشغول هستیم.
بنابراین، عجیب نیست كه بدترین اشتباه های خجالت آور ما بعد از یك روز طولانی از انجام كارهای گوناگون – سر و كله زدن با یك همكار پر دردسر، با فرزند پر سروصدا، و یا پس از گیر كردن در ترافیك سنگین رخ می دهد. فاصله زمانی زیاد میان دو وعده غذایی هم می تواند مشكل ساز باشد. شكر (گلوكز) خون سوخت لازم برای كنش های عصبی را فراهم می كند. اگر قند خون خیلی پایین بیاید، شما ممكن است انرژی لازم را نداشته باشید كه بتوانید جلوی زبان خود را بگیرید.
چگونه است كه بیشترین تلاش های ما برای آن كه به چیزی فكر نكنیم یا بر زبان نیاوریم می تواند به آن منتهی شود كه به همان چیز فكر كنیم و یا همان چیز را بگوییم؟ این پرسش كلیدی پژوهشی از سال 1987 – كه دانیل واگنر، در حال حاضر استاد روان شناسی در هاروارد، و همكارانش از شركت كنندگان در مطالعه اكنون-كلاسیك خود “خرس سفید” خواستند تا پندارهای خود را توصیف كنند – همواره مطرح بوده است.
آنهایی كه از آنان خواسته شده بود تا در مورد خرس سفید فكر نكنند ابتدا افكار كمتری مرتبط با خرس سفید را در مقایسه با آنان كه از آنها خواسته شده بود در باره خرس سفید فكر كنند گزارش كردند. اما، این وضعیت سپس با تاثیر وارونه دنبال شد كه در آن شمار پندارهای مرتبط با خرس در میان گروه “فكر نكن” به میزان قابل توجهی بیشتر بود.